دختربهار

 

سلام دوستان ببخشیدکه دیردیراپ میکنم دارم گاوخوان میکنم برا کنکورچون توکنکوردیگه مثل خرخوندن اثرنمیده ازاین به بعدباوقفه های طولانی میام
سوگل(خواهرزادم)با مامانش یک ماهی اینجا بودن بااونا مشغول بودم درس نمیخوندم ازازمون ها جاموندم دم به دقه هم میگفتم من یک ماه درس نخوندم دیگه انتظارروزانه ازمن نداشته باشیدراسی پایان نامه مامان سوگل تموم کردم الان هدف گفتن این بودبگم من دخترخانواده دوست ومسئولیت پذیری هستم دیروزاندوهگین ترین روز زندگی بود من شدیدا به مامان سوگل و بابا ومامانم وابسته هستم تواین هیجده سال زندگیم اگه بابام نبوده مامانم بوده اگه بابا مامانم نبودن پیشم مامان سوگل بوده دیروزهرسه تایشون رفتن تیرون (تهران)با مامان سوگل اخه مامانم وقت دکترش بودسوگل اینا هم که تیرون زندگی میکنن وقتی زیرقران ردشون کردن داشتم اتیش میگرفتم که من امشب تنها شدم تنهایی تنها البته داداشم بوداما خب عین بابا مامانم بهش وابسته نیستم زیاد وای دیروزدیوانه شدم جلواونا اصلا یه قطره اشک هم نریختم وقتی رفتن درخونه روبستم میگن کسی بمیره تموم لحظه های زندگیش تویه لحظه براش مرور میشه تموم لحظه های بااونا بودن یه لحظه ازجلوچشمام گذشت بعدالان دیگه دختربادرکی شدم منظورم اینه وقتی مامانم دلش برا مامانی واقاجون که خدابیامرزشدن تنگ میشه حسابی گریه میکنه ومن اصلا بی خیال این موضوع هستم واصلا درکی نداشتم درکش کردم ومیفهمم
انسان بودن وماندن دراین دنیا چقدردشواراست پس چه زجری میکشدکسی که انسان است وازاحساس سرشاراست
                                                 
                                                                   دکترشریعتی                 



نوشته شدهچهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, توسط کوهستان
   عشق


 

استادی ازشاگردش پرسید:چراماوقتی عصبانی هستیم دادمی زنیم؟چرامردم هنگامی که خشمگین هستند صدایشان رابلندمیکنندوسرهم دادمیکشند؟؟؟
شاگردان فکری کردندویکی ازان هاگفت:چون دران لحظه ارامش وخونسردیمان راازدست میدهیم!!!
استادپرسید:اینکه ارامشمان راازدست میدهیم درست است اماچراباوجودی که طرف مقابلمان کنارمان قراردارددادمیزنیم؟؟؟ایانمی توان با صدای ملایم صحبت کرد؟چراهنگامی که خشمگین هستیم دادمیزنیم؟
شاگردان هرکدام جواب هایی دادن اماپاسخ های هیچ کدام استادراراضی نکرد........
سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامی که دونفر ازدست یکدیگرعصبانی هستند قلب هایشان ازیکدیگرفاصله میگیردانها برای اینکه فاصله هایشان جبران کنندمجبورندکه دادبزنندهرچه میزان عصبانیت وخشم بیشتراست وانهابایدصدایشان رابلندترکنند
سپس استادپرسید:هنگامی که دونفرعاشق همدیگرباشندچه اتفاقی می افتد؟
انها سرهم دادنمی زنندبلکه خیلی به ارامی باهم صحبت می کنندچرا؟؟؟
چون قلب هایشان خیلی به هم نزدیک است فاصله هاشان بسیارکم است
استادادامه داد:
هنگامی که عشقشان به یکدیگربیشترشدچه اتفاقی می افتد؟
انهاحتی حرف معمولی هم باهم نمی زنندوفقط درگوش هم نجوامیکنندوعشقشان بازهم به یکدیگربیشترمیشود
سرانجام...................
حتی ازنجواکردن هم بی نیازمی شوندوفقط به یکدیگرنگاه می کنند!!!!!!!
این هنگامی است که دیگرهیچ فاصله ای بین قلب های ان هاباقی نمانده باشد................



نوشته شدهجمعه 4 آذر 1390برچسب:, توسط کوهستان
  


سلام میخواستم ازمشکلاتم بگم مامانم عمل کرداوضاع قمردرعقرب شد فوضولا شوخی کردم کنجکاووهاعمل نخاع کردهی خداروشکربدنیست یه مدت رفتم دانشگاه بعدانصراف دادم اخه خیلی دیررفتم خیلی درس داده بودن چون مامانم تهران عمل کردیه ماهی تیرون بودم بیمارستان بعدشم درگیرپایان نامه خواهرم شدم تایپش برعهده ی من بوددیدین چه مسئولیت پذیرم حالاهم هنوز درگیرم بعدامتحان کامپیوترداشتم بعدشم جوگیرشدم براکنکوردرس خوندم اها اینویادم رفت بگم براداداشم رفتیم خواستگاری که فعلا ادامه داره تاجواب بله؟؟؟

راسی دوستان سپاسگزارم اومدین درباره قالب وبم نظردادین

تاهای بعدی بابای




نوشته شدهچهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:, توسط کوهستان
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.